صفت و حالت شیرین گو، خوش بیانی، شیرینی سخنی، (از یادداشت مؤلف) : در مجلس ملوک هندوستان سخنوری و شیرین گویی می کردند، (حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 155)، رجوع به شیرین گو و شیرین سخنی شود
صفت و حالت شیرین گو، خوش بیانی، شیرینی سخنی، (از یادداشت مؤلف) : در مجلس ملوک هندوستان سخنوری و شیرین گویی می کردند، (حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 155)، رجوع به شیرین گو و شیرین سخنی شود
سریعالهضم. (ناظم الاطباء). خوشگوار. گوارا: نگویم می لعل شیرین گوار که زهر از کف دست او نوش بود. سعدی. تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایش است روی ترش گر کنی ضرب تو شیرین گوار. سعدی. من آن سرچشمۀ شیرین گوارم که آب زندگانی نام دارم. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
سریعالهضم. (ناظم الاطباء). خوشگوار. گوارا: نگویم می لعل شیرین گوار که زهر از کف دست او نوش بود. سعدی. تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایش است روی ترش گر کنی ضرب تو شیرین گوار. سعدی. من آن سرچشمۀ شیرین گوارم که آب زندگانی نام دارم. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
شیرین گوی، شیرین سخن، شیرین گفتار، خوش سخن: طعنه از کس خوش نباشد گرچه شیرین گو بود زخم نی بر دیده سخت است ار همه نیشکّر است، جامی، از مردم خوش طبع شیرین کار و شیرین گوی که در شهر هستند برآورند، (تزوک تیموری، نسخۀ خطی، از مجلۀ دانش سال 2 شمارۀ 2 ص 83)، رجوع به مترادفات کلمه شود
شیرین گوی، شیرین سخن، شیرین گفتار، خوش سخن: طعنه از کس خوش نباشد گرچه شیرین گو بود زخم نی بر دیده سخت است ار همه نیشکّر است، جامی، از مردم خوش طبع شیرین کار و شیرین گوی که در شهر هستند برآورند، (تزوک تیموری، نسخۀ خطی، از مجلۀ دانش سال 2 شمارۀ 2 ص 83)، رجوع به مترادفات کلمه شود